سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرچه بدان بسنده کردن توان ، بس بود همان . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 90 آبان 10 , ساعت 9:4 صبح

شخصى محضر پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله ) مشرف شد. حضرت به او فرمود: آیا مى خواهى تو را به کارى راهنمایى کنم که به وسیله آن داخل بهشت شوى ؟
مرد پاسخ داد: مى خواهم یا رسول الله !
حضرت فرمود: از آن چه خداوند به تو داده است انفاق کن و به دیگران بده !
مرد: اگر خود نیازمندتر از دیگران باشم ، چه کنم ؟
فرمود: مظلوم را یارى کن !
مرد: اگر خودم ناتوان تر از او باشم ، چه کنم ؟
فرمود: نادانى را راهنمایى کن !
مرد: اگر خودم نادان تر از او باشم ، چه کنم ؟
فرمود: در این صورت زبانت را جز در موارد خیر نگهدار! سپس رسول خدا فرمود:
آیا خوشحال نمى شوى که یکى از این صفات را داشته باشى و به بهشت داخلت نمایند؟


سه شنبه 90 آبان 10 , ساعت 9:4 صبح

روزى کاروان پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله ) از محلى مى گذشت ، به اصحاب فرمود:
اکنون شخصى از طرف این بیابان ظاهر مى گردد که سه روز است شیطان ارتباطى با او ندارد.
طولى نکشید عربى نمایان گشت که پوستش به استخوان چسبیده بود، چشمهایش به گودى افتاده و لبهایش از خوردن گیاهان سبز شده بود. نزدیک آمد، پرسید: پیغمبر کیست ؟
رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) را به او نشان دادند. خدمت پیغمبر (صلى الله علیه و آله ) که رسید عرض کرد: یا رسول الله ! اسلام را به من یاد بده !
حضرت فرمود: بگو! ((اشهد ان لا اله الله و اشهد ان محمدا رسول الله )).
مرد اقرار کرد.
حضرت : نماز پنچگانه را باید بخوانى و ماه رمضان را روزه بگیرى ؟
مرد: پذیرفتم .
حضرت : حج خانه خدا را باید انجام دهى ، زکات بدهى و غسل جنابت را بجاى آورى .
مرد: قبول کردم .
مرد عرب پس از پذیرش اسلام همراه کاروان مسلمانان به راه افتاد. مقدارى راه طى کردند، کم کم شتر عرب از کاروان عقب ماند.
پیغمبر (صلى الله علیه و آله ) که متوجه گشت ، ایستاد و از حال وى جویا شد.
عرض کردند: شترش نتوانست همگام با کاروان حرکت کند، عقب ماند. مسلمانان براى جستجوى او به عقب برگشتند.
ناگاه دیدند پاى شتر به سوراخ موشى فرو رفته ، مرد از بالاى شتر افتاده است ، گردن وى و گردن شترش شکسته و هر دو همانجا جان داده اند.
پیامبر (صلى الله علیه و آله ) دستور داد خیمه اى زدند و در خیمه غسلش ‍ دادند. سپس رسول خدا خود وارد خیمه شد، او را کفن کرد.
آنگاه از خیمه بیرون آمد در حالى که از پیشانى مبارکش عرق مى ریخت ، فرمود: این مرد اعرابى ، در حال گرسنه از دنیا رفت و او کسى است که ایمان آورد و ایمانش آلوده به ظلم نگشت ، با ایمان پاک از دنیا رفت .
از اینرو حوریان با میوه هاى بهشتى به پیشواز او آمدند، اطرافش را گرفته بودند و هر کدامشان عرض مى کرد:
یا رسول الله ! شما واسطه شوید این مرد، در بهشت با من ازدواج کند و همسر من باشد.


سه شنبه 90 آبان 10 , ساعت 9:3 صبح

روزى یکى از دشمنان اسلام به نام ((ابى پسر خلف )) قطعه استخوان پوسیده اى را نزد پیامبر اسلام آورد. (به خیال خود مى تواند سخنان رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) را درباره معاد، با آن باطل کند.) و آن را در دست خود نرم کرد و در فضا پراکنده ساخت و گفت :
کدام قدرتى مى تواند این استخوان هاى پوسیده و خاک شده را از نو زنده کند! و کدام عقل آن را باور کند؟
خداوند متعال به پیامبر (صلى الله علیه و آله ) دستور داد که در پاسخ او بگوید:
همان خدایى که در ابتدا این استخوان ها را از خاک آفریده و زندگى به آن داده است ، مى تواند بار دیگر این استخوان هاى پوسیده پراکنده را جمع کرده و زنده نماید.
((و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قل من یحى العظام و هى رمیم قل یحیها الذى انشاءها اول مرة و هو بکل خلق علیم .))
((ابى پسر خلف )) مى گوید: چه کسى مى تواند این استخوان هاى پوسیده را زنده کند؟
اى پیامبر ما! به او بگو همان کسى آن را زنده مى کند که بار اول آن را آفریده و حیات و زندگى داد و او به هر آفریده شده آگاه است .


سه شنبه 90 آبان 10 , ساعت 9:3 صبح

ابن عباس نقل مى کند:
ما با پیامبر (صلى الله علیه و آله ) در آخرین حجى که در سال آخر عمر خود بجاى آورد (حجة الوداع ) بودیم . رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) حلقه در خانه کعبه را گرفت و رو به ما کرد و فرمود:
آیا حاضرید شما را از علامتهاى آخرالزمان باخبر سازم ؟
سلمان که در آن روز از همه به پیامبر (صلى الله علیه و آله ) نزدیک بود، عرض کرد:
آرى ، یا رسول الله !
پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود:
از علامت هاى آخرالزمان ضایع کردن نماز، پیروى از شهوات ، تمایل به هواپرستى ، گرامى داشتن ثروتمندان و فروختن دین به دنیاست و در آن وقت قلب مؤ من در درونش آب مى شود مثل آب نمک در آب ! از این همه زشتیها که مى بیند و قدرت بر جلوگیرى آن را ندارد.
سلمان پرسید: آیا چنین چیزى واقع خواهد شد؟
حضرت فرمود: آرى ، سوگند به خداوند! اى سلمان ! در آن وقت زمامداران ظالم ، وزیرانى فاسق ، کارشناسان ستمگر و امنایى خائن بر مردم حکومت کنند.
سلمان پرسید: آیا چنین امرى واقع خواهد شد؟
پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود:
آرى ، سوگند به خدا! اى سلمان ! در آن وقت زشتى ها زیبا و زیبایى ها زشت مى شود. امانت به خیانتکار سپرده مى شود و امانتدار خیانت مى کند، دروغگو تصدیق مى شود و راستگو تکذیب !
سلمان پرسید:
آیا این امر واقع خواهد شد؟
پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود:
آرى ، سوگند به خداوند! در آن وقت حکومت به دست زنان و مشورت با بردگان خواهد بود، کودکان بر منبر مى نشینند، دروغ خوشایند و زرنگى ، زکات ضرر و بیت المال غنیمت محسوب مى شود!
اولاد در حق پدر و مادر جفا مى کنند و به دوستانشان نیکى مى نمایند و ستاره دنباله دار طلوع مى کند!
سلمان پرسید:
آیا چنین چیزى واقع خواهد شد، یا رسول الله ؟
پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود:
آرى ، اى سلمان ! در آن زمان زنان در تجارت با شوهران خود شریک مى شوند، باران رحمت کم ، جوانمردان بخیل ، تهى دستان حقیر مى شوند، بازارها به هم نزدیک مى گردد و همه از خدا شکایت مى کنند. یکى مى گوید سودى نبردم و دیگرى مى گوید چیزى نفروختم .
سلمان پرسید: این امر واقع خواهد شد؟
حضرت فرمود:
آرى ، در آن وقت گروهى به حکومت مى رسند، اگر مردم حرف بزنند آنها را مى کشند و اگر سکوت کنند اموالشان را غارت ، حقشان را پایمال مى کنند و خونشان را مى ریزند و دلها را پر از کینه و وحشت مى کنند و...
در آن زمان اشیاء و قوانین را از شرق و غرب مى آورند و امت من رنگارنگ مى شوند، نه ، بر کوچک رحم مى کنند و نه ، بر بزرگ احترام مى گذارند و نه ، گناه کارى را مى بخشند، هیکل هایشان مانند آدمیان و قلب هایشان همچو شیاطین است .
در آن زمان لواط زیاد مى شود، مردان خود را شبیه زنان مى کنند و زنان خود را شبیه مردان ، لعنت خدا بر آنها باد!
در آن زمان مساجد را زینت مى کنند، قرآن ها را آرایش مى دهند و مناره هاى مساجد را بلند مى نمایند و صفهاى نمازگزاران زیاد، اما دلهایشان به یکدیگر کینه توز و زبانهایشان مختلف است !
مردان و پسران ، خود را با طلا زینت مى کنند و لباس حریر و دیباج مى پوشند، پوست پلنگ را براى اظهار بزرگى در بر مى کنند.
ربا در بین مردم شایع مى شود و معاملات با غیبت و رشوه انجام مى گیرد، دین را مى گذارند و دنیا را برمى دارند!
طلاق زیاد مى شود، حدود اجرا نمى گردد، زنان خواننده و آلات نوازندگى آشکار مى گردد و اشرار امت به دنبال آنها مى روند، ثروتمندان براى تفریح و طبقه متوسط براى تجارت و فقرا براى ریا و خودنمایى به حج مى روند!
عده اى قرآن را براى غیر خدا و عده اى براى خوانندگى یاد مى گیرند و گروهى نیز علم را براى غیر خدا مى آموزند، زنازاده فراوان مى شود و براى دنیا با یکدیگر عداوت مى کنند!
پرده هاى حرمت پاره مى گردد، گناه زیاد مى شود، بدان بر خوبان مسلط مى شوند دروغ فراوان ، لجاجت شایع و فقر فزونى مى یابد، با انواع لباسها بر یکدیگر فخر مى فروشند، قمار و آلات موسیقى را تعریف مى کنند و امر به معروف و نهى از منکر را زشت مى شمرند.
مؤ من واقعى در آن زمان خوار است ، قاریان قرآن و عبادت کنندگان پیوسته از یکدیگر بدگویى مى کنند و در ملکوت آسمانها آنان را افراد پلید مى دانند.
ثروتمندان از فقر مى ترسند و بر فقرا رحم نمى کنند و آدمهاى نالایق درباره جامعه سخن مى گویند که حقیقت ندارند، حرفهایشان فقط شعار است !
در آن زمان صداى تواءم با لرزش از زمین برمى خیزد که همه مى شنوند، گنجهاى طلا و نقره بیرون مى ریزند ولى براى انسان دیگر سودى نخواهند داشت و دنیا به آخر مى رسد...


سه شنبه 90 آبان 10 , ساعت 9:0 صبح

آدمى به جز آنکه زیر بناى موقعیت ، آبروى و منش ظاهرى او را مى سازد؛ باید در صدد به دست آوردن عوامل دیگرى بر آید که بنیانگذار ارزش هاى معنوى مى شود. ترک گناه از بزرگترین این عوامل است که سازنده شخصیت حقیقى هر فرد است . امام باقر علیه السلام مى فرماید: شوربختى و حادثه ها و نکبت و شکست ، همه به دست انسان و بر اثر گناه آلودگى ، پیش مى آید....هلک من اضله الهوى ... آنکه خواهشهاى تن گمراهش ‍ سازد، به هلاکت خواهد رسید.بزرگترین و در همان حال دلفریب ترین الگوى منش الگوى نهایى شخصیت است که هر کسى در وجدان و ذات خود، بدان مى رسد. و گناه هر چند پنهانى ، این پیکره بلند و دلفریب را از درون مى شکند و گرچه در بیرون ، مردم آنرا سالم مى پندارند. و نیز آن گرامى مى فرماید: ((کسى که براى خود، شخصیتى قائل نیست و خویشتن را حقیر و پست مى کند، از او امید نیکى مدارید و چنین کس ، از ارتکاب پلیدى ها باکى ندارد)). من هانت علیه نفسه فلا ترج خیره . اصلا اجازه نمى دهد که مسلمانان به پلشتى گناه آلوده گردند و با نادانان و ناشایستگان در آمیزند.


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ